او به خاطر جذابیتش از دختری به نام دوناتلد هدیه ای دریافت کرده و برای شام به هتلی مجلل دعوت می شود. دوناتلد که به نظر می رسد اشراف زاده است، پابرهنه راه می رود. فابیو شب خاطره انگیزی را با او می گذراند. پانزده سال بعد، فابیو به دهکده برمی گردد و از دوناتلد می پرسد، اما متوجه می شود که او پیش خدمت هتل بوده و بر اثر بیماری فوت کرده است. فابیو همچنان به یاد او و دوست داشتنش ادامه می دهد. سایت فایل سل شما را به خواندن ادامه این مطلب دعوت می کند.